کودکی

ساخت وبلاگ
چه شوقی و داشت و اگر می دونستی بیشتر از چهل سال قرار نیست تو این دنیا بمونی...

چه شوقی داست...

 

کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 136 تاريخ : يکشنبه 2 دی 1397 ساعت: 15:00


بس که لبریزم و از تو، می‌خواهم
بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها

 فروغ فرخزاد

کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 125 تاريخ : يکشنبه 2 دی 1397 ساعت: 15:00

به زور نمیشه و خوشحال بود..

به زور نمیشه شادی رو آورد تو روز و شبها..

به زور نمی تونی کسی رو که مال تو نیست صاحب بشی..

به زور خیلی کارها رو نمیشه کرد...

کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 125 تاريخ : يکشنبه 2 دی 1397 ساعت: 15:00

قالی من گاهی دوست داری همه چیز جدی باشد، اما به طرز ناامیدکننده‌ای همه چیز در حد یک بازی باقی می‌ماند. گاهی دوست داری همه چیز شوخی باشد، اما به طرز ناجوانمردانه‌ای همه چیز به شکل کاملاً جدی پیش می‌رود. گاهی دوست داری قالی زندگیت را بشکافی و از نو ببافی اما وقتی خوب نگاه می‌کنی می‌بینی تار و پود آن را آنقدر محکم به هم گره زده‌اند که هیچ قالیباف ماهری هم نمی‌تواند یکی از آن گره‌ها را باز کند، حتی اگر باز هم بکند، خیلی وقت است که دار قالی را برچیده‌اند و رفته‌اند. تو می‌مانی و یک مشت تار و پود از هم در رفته.  اما گاهی بدجور دلم می‌خواهد نقشه قالی زندگیم را خودم بکشم. آن وقت همه جدیهای زندگیم را شوخی می‌کشم و تمام شوخی‌هایش را نقشی به جدی رسم می‌کنم!  نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 15:56 توسط روشن| | کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 126 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:10

خانه های روی آب آن روز که مثلاً می خواستم زرنگی کنم و از نوشته های چند سال وبلاگم بک آپ بگیرم و بعد بروم که بروم، نمی دانستم چه بلایی به سر یادگارهای ذوق و قریحه ام خواهم آورد! از ترس این که مبادا کسی وبلاگم را، اسمش را، آدرسش را برای خودش بردارد و راه بازگشتی برایم نماند همه را به آدرس دیگری بردم. بعدها فهمیدم که ای دل غافل بک آپی که من گرفته ام از آن چهار پنج سال کذایی فقط دو هفته را با خود به همراه آورده! بقیه نوشته هایم همه به تاریخ پیوستند! این روزها اما زیاد افسوس نمی خورم. شاید تقدیر این بود که این شوخی ها هم جدی جدی پاک شوند و بروند! این سنت همیشه عمر من بوده و هست که وقتی از یک دوره ناخوشایند بیرون می روم تمام آثار و نشانه هایش را پاک میکنم. مبادا دوباره فیلم یاد هندوستان کند! اینطور بهتر است. گاهی باید تمام پل های پشت سر را خراب کرد تا دوباره به خانه ای که روی آب ساخته ای برنگردی... نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 16:1 توسط روشن| | کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:10

برو آنجا...
برو آنجا که تورا منتظرند
قاصدک، در دل من همه کورند و کرند

مهدی اخوان ثالث

نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 16:6 توسط روشن| |


کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 304 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:10

داشتم پی کس دیگری می گشتم که ناغافل به مصاحبه ای برخوردم با خانم دکتر فلانی. مصاحبه در نمایی از سنگ قبرهای بهشت زهرا گرفته شده بود. خانم دکتر فلانی ایستاده بود جایی وسط قبرها و داشت راجع به او صحبت می کرد. صدای مداحی می آمد که از رفتن پدری دلسوز و همسری فداکار می خواند. یکی دو نفری آن دورترها داشتند حلوا و خرما به مردم تعارف می کردند. خانم فلانی چند تار مویش را که از زیر روسری اش بیرون آمده بود دوباره کرد زیر روسری و بدون این که به چشمهای دختر خبرنگار نگاه کند که رکوردرش را گرفته بود جلوی دهان خانم دکتر، داشت صحبت می کرد: بی نظیر بود، کم نظر نه، بی نظیر بود.  با خودم گفتم باز هم همان تعارف های معمول و مرده پرستیهایی که به خصوص بالا سر مرده راحت می شود بهشان متوسل شد و از مرده ای که تا دیروز چشم نداشتیم ببینیمش حالا اینطور دفاع می کنیم! صحبتهای خانم دکتر فلانی که تمام شد، دوربین و خبرنگار رکوردر به دست رفتند سراغ خانم دکتر دیگری که کمی آن طرفتر ایستاده بود و چشمهایش پر شده بود از اشک. او هم از همان حرفهایی که خانم دکتر فلانی گفت تحویل خبرنگار داد. ویدئو را بستم. رفتم سراغ علامه گوگل! اسم آقای دکتر را تایپ کردم و نگاهی به صفحات پیشنهادی جناب گوگل انداختم. گویا دوست عزیز گوگل هم نظر خانم دکتر فلانی و بهمانی را داشت! انتخاب سوم گوگل صفحه ای بود مربوط به مصاحبه جناب آقای دکتر با یکی از کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 120 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:10

گاهی دلم از این حجم تنهایی به درد می آید.

در ازدحام صفحه های مجازی و حقیقی همیشه جای چیزی خالی خواهد ماند.

نوشته شده در شنبه سی ام دی ۱۳۹۶ساعت 21:54 توسط روشن| |

کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:10

 نه کسی میاد    نه کسی میره                    هوا گرفته اس    هوا دلگیره    تنهایی خوب نیست    خوش نمیگذره               تنهایی بده    تنهایی خره    تنهایی گاوه!    گاوه مش حسن                  یه سالی میشه   دادتش به من    دادتش به من   که خوب بچره                     چاق و چله شه    بیاد ببره    تنهایی سگه!  سگ بابامه                     یه سالی میشه      همش باهامه    با اینکه دلش    از غصه پره                        بازم اومده     منو بخوره    سنگش میزنم    شیشه میشکنه                تنهایی اون نیست   تنهایی منه    منم که گاوم    گاو مش حسن                       ما یه نفریم    تنهایی و من    تنهایی تنهاست    تنهایی خسته                 بهش نیگا کن    چشاشو بسته    تنهایی خوابه   تنهایی مرده                  اونو مش حسن   با خودش برده    شایدم یه کم   دلش گرفته                   من که خواب بودم    گذاشته رفته    تنهایی زنده اس  تنها می میره                     تنهایی میاد     تنهایی میره عليرضا آدينه نوشته شده در شنبه سی ام دی ۱۳۹۶ساعت 22:18 توسط روشن| | کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 150 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:10

گاهی خشک می شوی مثل حال و روز رودخانه های سرزمینم، این روزها..

زمانی فکر می کردم هیچ چیز هم که نباشد می شود نشست و نوشت. از دردها گفت و بی طاقتی یا از راههای بن بست و درهایی که به التماس هیچ انگشتی جواب نمی دهند. اما این روزها میل به نوشتن هم انگار اندک اندک در من می میرد. مثل خیلی چیزهای دیگر که مرده است. دلم زندگی می خواهد  زیاد!

نوشته شده در پنجشنبه پنجم بهمن ۱۳۹۶ساعت 22:11 توسط روشن| |

کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goleeyakh بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:10